صبحدم

کاردستی های من برای هرکس که منتظر است...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبح دم» ثبت شده است


چشم از آسمان نمی‌گرفت. یک ریز اشک می‌ریخت. طاقتم طاق شد.
- چی شده حاجی؟
جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم،‌ ولی بعد چرا. آسمان داشت بچه‌ها را همراهی می‌کرد. وقتی می‌رسیدند به دشت،‌ ماه می‌رفت پشت ابرها. وقتی می‌خواستند از رودخانه رد شوند و نور می‌خواستند،‌ بیرون می‌آمد.
پشت بی‌سیم گفت «متوجه ماه هم باشین.»
پنج دقیقه‌ی بعد،‌صدای گریه‌ی فرمان‌ده‌ها از پشت بی‌سیم می‌آمد.

[برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران]


قهرمان ملی ما

مشخصات:

پوستر A4  ایستاده

فرمت:jpeg

مد رنگ:CMYK(مخصوص چاپ)

نقطه رنگی بر اینچ: 300

sobhdam
۰۶ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰